تحلیل تخصصی و موشکافی فیلم ماده (The Substance)

تحلیل تخصصی و موشکافی فیلم ماده (The Substance)

تحلیل تخصصی و موشکافی فیلم ماده (The Substance)

هدف از “The Substance” چیست؟

“The Substance” از دیدگاه زنانه به موضوع پیری و تأثیر رسانه‌ها و صنعت سرگرمی بر استانداردهای زیبایی می‌پردازد. الیزابت اسپارکل نمونه‌ای منفی است؛ مثالی از اینکه چه کسی نباید باشید. اگر احساس می‌کنید مثل او فکر می‌کنید یا رفتار می‌کنید، وقت آن است که کمی تأمل کنید و مسیر خود را بازنگری کنید. او در کنار دیگر نمونه‌های منفی مانند نینا از فیلم قوی سیاه، اندرو از ویپلش، مارک زاکربرگ در شبکه اجتماعی، لیدیا تار در تار و تونیا هاردینگ در من، تونیا قرار می‌گیرد.

همچنین، سو نمادی از استانداردی غیرواقعی است که نمی‌توانید برای خود تعیین کنید، زیرا “کمال” گذرا است. ارزش شما به عنوان یک انسان نباید و نمی‌تواند با ظاهرتان در دوران اوجتان سنجیده شود، حتی اگر هالیوود و امثال آن بخواهند شما را به گونه‌ای دیگر قانع کنند. در این مقاله به تحلیل تخصصی و موشکافی فیلم ماده (The Substance) می پردازیم.

بازیگران:

الیزابت اسپارکل – دمی مور
سو – مارگارت کوالی
هاروی – دنیس کواید

نویسنده: کورالی فارژا
کارگردان: کورالی فارژا

خلاصه داستان و تحلیل فیلم The Substance

مقدمه: شکافتن تخم‌مرغ به‌عنوان پیش‌نمایشی برای شخصیت‌های الیزابت و سو عمل می‌کند و دو هدف دارد. اول، به‌عنوان ابزاری برای روایت داستان، روند اتفاقات را ساده‌تر می‌کند تا بینندگان معمولی به‌راحتی آن را دنبال کنند. دوم، به‌عنوان یک وعده عمل می‌کند. بینندگان دقیق‌تر متوجه خواهند شد که این نحوه ورود مارگارت کوالی به داستان است و با خود فکر می‌کنند که وقتی به‌جای تخم‌مرغ، یک انسان به دو قسمت تقسیم می‌شود، چقدر ترسناک و عجیب خواهد بود. این صحنه پیش‌نمایشی از وحشت جسمانی آینده است.

الیزابت اسپارکل: او ستاره هالیوود خود را دریافت می‌کند. او جوان و محبوب است. مونتاژی از گذر زمان نشان می‌دهد که این دوره هم‌زمان با پیر شدن الیزابت و کاهش علاقه عمومی به او است. ترک‌هایی که روی ستاره هالیوود او ایجاد می‌شود، به‌عنوان استعاره‌ای برای ترک‌هایی در روان او عمل می‌کنند (شکاف بین کسی که اکنون هست و کسی که قبلاً بوده است).

ادامه داستان: روایت فیلم به الیزابت اسپارکل در دوره اوج پایانی‌اش می‌پردازد. او هنوز هم در فرم بدنی خوبی است، عالی به نظر می‌رسد و برنامه تلویزیونی خودش را دارد.

دستشویی زنان بسته است، دستشویی مردان باز است: این موضوع به‌طور ضمنی موتیفی را معرفی می‌کند که به مشکلاتی اشاره دارد که زنان در صنعت سرگرمی در مقایسه با مردان با آن مواجه هستند. این تم در طول فیلم و به‌ویژه از طریق شخصیت هاروی تقویت می‌شود.

هاروی: هاروی می‌خواهد الیزابت را با کسی جوان‌تر و به اصطلاح “برتر” جایگزین کند. ناهار مشترک آن‌ها سرشار از بی‌توجهی و بی‌احترامی است و دینامیک‌های نابرابر میان مردان و زنان را که در ابتدای فیلم (از طریق دستشویی‌ها) مطرح شد، دوباره برجسته می‌کند.

یادآوری مداوم سن الیزابت: تولد 50 سالگی الیزابت نقطه‌ای کلیدی است. او روی مایعی که به داخل فاضلاب می‌رود تمرکز می‌کند، زیرا این صحنه او را به یاد از دست رفتن تدریجی جوانی‌اش می‌اندازد (پیش‌نمایش دیگری). مگسی که در لیوان آب او می‌افتد نمادی از مرگ تدریجی است. سپس صحنه‌ای که تصویر صورت او از روی بیلبورد کنده می‌شود، استعاره‌ای است از از دست رفتن هویت عمومی و زیبایی او.

تصادف ماشین: تصادف ماشین تبدیل به نمودی از انبوه احساساتی می‌شود که او تجربه می‌کند؛ آسیب‌پذیری، درد، ترس، حس آسیب‌دیدگی و غیره.

فرد از دوران دبیرستان: فرد، همکلاسی قدیمی الیزابت در دبیرستان، همچنان باعث می‌شود او احساس ارزشمندی داشته باشد.

معرفی گوی برفی، یکی از موتیف‌های اصلی The Substance: گوی برفی یادآور فیلم Citizen Kane است. در صحنه آغازین آن فیلم، کین به‌عنوان مردی پیر و در حال مرگ دیده می‌شود. او گوی برفی را در دست دارد، کلمه “رزباد” را می‌گوید و سپس می‌میرد. در ادامه مشخص می‌شود که او به دوران کودکی خود فکر می‌کرده، زمانی که سورتمه‌ای به نام رزباد داشته و خوشحال بوده است. گوی‌های برفی، با نمایش‌های ثابتشان، معمولاً در هنر نمادی از حافظه، زمان متوقف‌شده و سکون هستند. همین موضوع در مورد الیزابت نیز صدق می‌کند. برای او، گوی برفی حاوی خاطرات جوانی، زیبایی و اوج شهرتش است.

تضاد گوی برفی با پرتره مدرن الیزابت: گوی برفی در تضاد با پرتره بزرگ الیزابت مدرن قرار دارد؛ الیزابتی که مسن‌تر است. از این رو، به‌لحاظ نمادین، زمانی که او گوی برفی را به سمت پرتره پرتاب می‌کند، این حرکت منطقی به نظر می‌رسد. در این برخورد، جوانی و پیری با یکدیگر تلاقی می‌کنند. پس از آن، یکی از چشمان نقاشی آسیب می‌بیند که پیش‌نمایشی از دوگانگی میان سو و الیزابت است.

نشانه‌هایی از سن الیزابت: الیزابت همچنان روزنامه می‌خواند که به‌عنوان اشاره‌ای به سن او و ارتباطش با گذشته تلقی می‌شود.

تصمیم برای امتحان کردن ماده: او تصمیم می‌گیرد The Substance را امتحان کند. کل فرآیند تهیه ماده مشکوک و غیرقابل‌اعتماد به نظر می‌رسد. او به خود تزریق می‌کند و درست مانند تخم‌مرغ، از هم شکافته می‌شود. سو پدیدار می‌شود.

نوشته روی بطری: روی بطری Activation نوشته شده “فقط برای یک‌بار استفاده.” این قطعاً یک تفنگ چخوف است.

تحلیل تخصصی و موشکافی فیلم ماده (The Substance)

تشدید وقایع

ظاهر شدن سو: با پدیدار شدن سو، سبک بصری فیلم بیشتر به سمت ذهنی‌شدن می‌رود. همه‌چیز درخشان‌تر و براق‌تر می‌شود. صحنه‌ها بیشتر به‌صورت آهسته‌نمایش داده می‌شوند. تصاویر از بدن سو، به‌ویژه از باسن او، به‌گونه‌ای ارائه می‌شوند که گویی تبلیغاتی هستند، مانند یک بطری کوکاکولای خنک در یک روز گرم. چیزی برای تحسین، خواستن و تماشا. شکوه جوانی. این تضاد بزرگی با تصاویر قبلی از بدن الیزابت دارد؛ تصاویری که ثابت، سایه‌دار و تقریباً بالینی بودند. واقعیت پیری.

آزمون بازیگری برای جایگزینی الیزابت: سو به تست بازیگری برای انتخاب جایگزین الیزابت می‌رود. کارگردان‌های انتخاب بازیگر از دختر قبلی خوششان نمی‌آید و می‌گویند: “حیف که سینه‌هایش وسط صورتش نیستند، به‌جای دماغش.” این جمله به‌عنوان یک پیش‌زمینه عمل می‌کند و در اصل می‌گوید: “این چیزی است که مردها می‌خواهند؟ خب، صبر کنید تا مونسترو الیسا-سو را ببینند. سینه‌هایی به‌جای بینی آن‌قدر هم که فکر می‌کنید جذاب نیستند.”

قدرت جوانی و زیبایی سو: سو نقش را می‌گیرد. اگر با صنعت سرگرمی آشنایی داشته باشید، می‌دانید که درخواست سو برای کار کردن یک هفته در میان کاملاً غیرمنطقی است. اما این درخواست نشان‌دهنده قدرت جوانی و زیبایی اوست، زیرا هاروی با این درخواست موافقت می‌کند.

ساختار فیلم در بخش میانی: فیلم بقیه بخش میانی خود را حول محور جابجایی میان الیزابت و سو ساختاربندی می‌کند. سو در اولین تلاش خود کار را خوب انجام می‌دهد، در دفعه دوم کمی آزادی عمل بیشتری می‌گیرد و سپس زمان بیشتری را از الیزابت می‌دزدد.

استفاده از نمایش شب سال نو برای تعیین خط پایان در روایت: نمایش اول Pump It Up سو به‌عنوان یک برنامه ورزشی معرفی می‌شود، اما در واقع نوعی اروتیکای نرم است که از جوانی و زیبایی او بهره‌برداری می‌کند.

انگشت خشک‌شده الیزابت و شروع بحران او: انگشت خشک‌شده الیزابت باعث می‌شود که او به دنیای پیر بودن فکر کند. او فکر می‌کرد که قبلاً پیر بوده و به همین دلیل ماده را مصرف کرده بود. حالا او با چیزی واقعی‌تر از پیری مواجه شده است.

  1. ابتدا برای پناه بردن به فرد، کسی که هنوز او را زیبا می‌دید، تلاش می‌کند. اما نمی‌تواند خود واقعی‌اش باشد. او عالی به نظر می‌رسد، اما سپس سعی می‌کند شبیه سو به نظر برسد، سپس از خودش عصبانی می‌شود و در نهایت دست از تلاش می‌کشد و فرد را کنار می‌گذارد. این موضوع به پرستار (که در قالب مرد مسن ظاهر می‌شود) بازمی‌گردد که می‌گوید: “سخت می‌شود باور کرد که شایسته وجود داشتن باشی” و “آیا شروع کرده؟ می‌خوردت؟” بله، سو به‌طور فیزیکی الیزابت را خورد، اما همچنین او را به‌طور ذهنی، عاطفی و هستی‌شناسانه می‌بلعد.
  2. این وضعیت زمانی واضح‌تر می‌شود که الیزابت در آستانه ترک خانه است و انعکاس خود را در دستگیره در می‌بیند که تحریف شده است. این تصویری است که او از خود می‌بیند. یکی از تصاویری کلیدی فیلم.
  3. الیزابت به غذا پناه می‌برد، به‌ویژه مرغ‌های بریان کامل، تا احساس بهتری پیدا کند. و شاید، همچنین، برای مجازات کردن سو. این موضوع زمانی که سو خواب استخوان مرغ را می‌بیند، کمی جواب می‌دهد. این اولین ترک در اعتماد به نفس و حس کمال سو است.

اوج بحران: همه‌چیز زمانی به اوج می‌رسد که الیزابت سو را در برنامه گفتگو می‌بیند و مجری از او درباره الیزابت اسپارکل سؤال می‌کند. سو بی‌قدری می‌کند و برنامه الیزابت را “تناسب‌اندام ژوراسیک” می‌نامد. رابطه الیزابت با غذا بیشتر از پیش تأثیر می‌گذارد. او اکنون “خود قدیمی‌اش” از ابتدای فیلم را می‌ستاید و آرزو می‌کند که ای کاش می‌توانست به قبل از مصرف ماده بازگردد، که این موضوع یک طعنه غم‌انگیز را معرفی می‌کند.

موارد جزئی در این بخش: لنز دوربین و نورها در این بخش بیشتر و بیشتر می‌شوند و به‌عنوان موتیفی برای تأثیر رسانه‌ها بر حس خودآگاهی عمل می‌کنند. موتیف تخم‌مرغ نیز دوباره باز می‌گردد.

نتیجه‌گیری

سو تصمیم می‌گیرد که هرگز به حالت قبلی برنگردد. او یک تهاجم سه‌ماهه را آغاز می‌کند که ظاهراً برای او کاملاً عالی است، تا زمانی که مایع نخاعی او تمام می‌شود و مجبور می‌شود برای نجات خود دوباره تغییر کند.

الیزابت اکنون به موجودی ترسناک تبدیل شده است. کچل، ضعیف، و شبیه گولم.

اپراتور ماده همواره تأکید می‌کند که الیزابت و سو یکی هستند. این به این معناست که اگر سو به تعادل احترام نمی‌گذارد، پس الیزابت نیز به خود احترام نمی‌گذارد. در نهایت جمله “من خودم رو بدم می‌آورم” گفته می‌شود که متافور اصلی فیلم را کمی آشکارتر می‌کند.

الیزابت تلاش می‌کند تا تغییر را متوقف کند، اما نمی‌تواند این کار را انجام دهد، زیرا بخشی از او هنوز می‌خواهد از طریق سو زندگی کند. در این نقطه، الیزابت به‌طور بصری تجسمی از حس واقعی خود، همان‌طور که همیشه خود را می‌دید—یک موجود پیر و عجیب—است، در حالی که سو نمایانگر چیزی است که او خود را به یاد می‌آورد و آرزو می‌کند به آن بازگردد. بنابراین این دو جنبه از روان او با هم در نبردند. و “بدترین” جنبه پیروز می‌شود.

بازگشت به دور باطل: سو به تمرین برای اجرای شب سال نو می‌رود. همه‌چیز به نظر عالی می‌آید. اما او مایع تثبیت‌کننده برای ادامه ندارد. دندان‌هایش از جایش خارج می‌شوند. دیگر کامل نیست. پس دوباره به سرعت به سمت تزریق ماده می‌رود تا نسخه‌ای جوان‌تر و بهتر از آنچه که قبلاً نسخه‌ای جوان‌تر و بهتر بوده بسازد. این شروع یک چرخه از شکست است.

دینامیک ناپسند مردانه در صنعت: ما شاهد هاروی و دیگر مدیران اجرایی مرد هستیم که از سو می‌خواهند لبخند بزند و می‌گویند “دخترهای زیبا باید همیشه لبخند بزنند.” این موضوع دوباره دینامیک ناپسند بین مردان و زنان در این صنعت را تأکید می‌کند.

تولد “مونسترو الیسا-سو”: پس از تزریق، سو مونسترو الیسا-سو را به دنیا می‌آورد.

دو نکته بسیار مشخص: اول، زمانی که مونسترو لباس را می‌پوشد، صورت الیزابت را پشت لباس می‌پوشاند و سپس صورت الیزابت را از پرتره بزرگ می‌برد، رژ لب به آن می‌زند و آن را به تن می‌کند. بنابراین، صورت واقعی پنهان می‌شود و یک صورت تقلبی جایگزین آن می‌شود. این دقیقاً همان تم اصلی است. صنعت نمایش، رسانه‌ها، هالیوود، جامعه از زنان می‌خواهد که احساسات واقعی خود را پنهان کنند و خود را به‌عنوان موجودی جذاب، زیبا و همیشه در حال لبخند ارائه دهند.

تحلیل تخصصی و موشکافی فیلم ماده (The Substance)

ونسترو به روی صحنه می‌رود و تلاش می‌کند اجرا کند. اما ماسک از صورتش می‌افتد. و جهنم به پا می‌شود: این یک قتل‌عام آشوبگرانه از استانداردهای زیبایی غیرواقعی است که برای لذت تماشاگران بر زنان تحمیل شده است. درست پیش از این، هاروی حتی می‌گوید “او زیباترین ساخته من است” در حالی که یک هیولای واقعی در روی صحنه ایستاده است.

  • ما موسیقی فیلم 2001: یک اودیسه فضایی را می‌شنویم. چندین مفهوم در اینجا وجود دارد. موسیقی در 2001 زمانی پخش می‌شود که یک میمون برای اولین بار یاد می‌گیرد از استخوان به‌عنوان سلاح استفاده کند. اما پایان 2001 ویژگی انسان را نشان می‌دهد که به یک “کودک ستاره‌ای” غول‌پیکر تبدیل شده و به زمین باز می‌گردد، که این پیام را دارد که فصلی جدید از انسانیت آغاز خواهد شد. بنابراین ارجاع به نظر می‌رسد ترکیبی از این دو صحنه است. “شکست” و “تکامل”، اما این تغییر از چیزی مثبت به چیزی کاملاً منفی تبدیل شده است.

مونسترو الیسا-سو از ساختمان خارج می‌شود: بعد از اینکه تمام صحنه و راهرو را با خون پوشاند (آیا ارجاعی به درخشش است؟).

پایان روی خیابان: او به خیابان می‌رود. بدنش منفجر می‌شود. اما صورت الیزابت از بدن جدا شده و می‌خزد. در نهایت روی ستاره‌اش از ابتدای فیلم قرار می‌گیرد. او به آسمان نگاه می‌کند و ستارگان همانند درخشش طلایی که از گوی برف می‌ریزند، به پایین می‌ریزند. او از طریق شکاف‌های آسفالت به پایین نفوذ می‌کند.

پاک‌کننده خیابان تمام نشانه‌های الیزابت را پاک می‌کند. تنها نام او باقی می‌ماند.

تم‌ها، معنی، پایان و کاربرد واقعی The Substance

The Substance شباهت زیادی به Perfect Blue و Black Swan دارد از این لحاظ که بر وسواس یک زن با حرفه‌اش تأمل می‌کند. اما همچنین شباهت‌هایی با Pearl، X و Ma3Xine دارد که تأثیر سمی هالیوود بر زنان و رابطه آن‌ها با بدن، ظاهر و غیره را نشان می‌دهد. قاب اصلی برای همه این‌ها، پیری است که یک پیشنهاد نسبتاً منحصر به فرد به شمار می‌آید. میما در Perfect Blue یک جوان نوپا است. نینا در Black Swan یک جوان نوپا است. پرل و مکسین هر دو جوان و نوپا هستند. تأکید بر جوانی در این فیلم‌ها، تضاد روایتی ساده‌ای را فراهم می‌آورد. شما از جایی بی‌گناه شروع می‌کنید و سپس شخصیت را می‌بینید که توسط نیروهای صنعت، فرهنگ آن و خواسته‌های حرفه‌ای فاسد می‌شود. شخصیت‌ها معصومیت خود را از دست می‌دهند.

The Substance اما شخصیت اصلی‌ای را معرفی می‌کند که قبلاً همه این‌ها را تجربه کرده است. بنابراین داستان درباره از دست دادن معصومیت نیست. بلکه درباره احساس گذشتن از اوج خود و تلاش برای بازیابی آنچه که بودی، کی بودی و خودنفرتی است که با آن همراه است. کوری فارجات، الیزابت را تحت تأثیر خارجی و داخلی قرار می‌دهد. تأثیر خارجی، هالیوود و استانداردهای زیبایی است که در آن نهادینه شده است. هاروی می‌خواهد الیزابت را با کسی جوان‌تر جایگزین کند. چرا؟ چون این کار برای رتبه‌بندی‌ها بهتر است. زیرا جامعه وقتی به تجاری‌سازی جوانی می‌پردازد، شبیه به یک خون‌آشام عمل می‌کند. مردم سو را به خاطر اینکه او کیست دوست ندارند. آن‌ها او را به خاطر چیزی که نمایندگی می‌کند، می‌خواهند: معصومیت، زیبایی، انرژی، کمال سطحی. به همین دلیل است که فیلم‌برداری تبدیل به چیزی شبیه به تبلیغ یک نوشابه کوکاکولا می‌شود. به جای بطری نوشابه سرد و پر از شبنم در یک روز داغ، این سو است. چشم‌ها، لب‌ها، سینه، باسن و غیره. تمام این‌ها The Substance را به یک نقد وحشیانه و بی‌رحمانه از صنعت سرگرمی و رسانه تبدیل می‌کند. نه تنها چطور از زنان استفاده می‌کنند بلکه استانداردهایی که ترویج می‌دهند و اینکه چطور این استانداردها بر زنان خارج از صنعت تأثیر می‌گذارد. الیزابت یک انسان زیبا و موفق است. اما ارزش خود را بر اساس اینکه آیا روی یک بیلبورد است، می‌سنجد و سپس ظاهر خود را با کسانی که روی بیلبورد هستند مقایسه می‌کند.

جنبه حرفه‌ای که الیزابت به عنوان یک بازیگر در هالیوود تجربه می‌کند، چیزی است که اکثر ما آن را شناسایی می‌کنیم اما به آن نمی‌رسیم. اما درگیری داخلی الیزابت چیزی است که به طور شگفت‌انگیزی جهانی است. ما معمولاً زمانی که چیزی داریم، قدردانی نمی‌کنیم. وقتی در دبیرستان هستید، آسان است که به فکر دانشگاه باشید. سپس در دانشگاه منتظر فارغ‌التحصیلی و شروع “زندگی واقعی” هستید. بعد فارغ‌التحصیل می‌شوید و زندگی واقعی شروع می‌شود و سخت است و شما به درآمد بیشتر، خانه، شاید همسر و بچه‌ها فکر می‌کنید. سپس در سی سالگی، ناگهان به دوران دبیرستان و دانشگاه حس نوستالژی می‌کنید. و سپس در چهل سالگی به یاد بیست سالگی خود می‌افتید. شما دیگر به جلو نگاه نمی‌کنید؛ بلکه به گذشته تمرکز می‌کنید چون هرچه پیرتر می‌شوید، دوران‌ها و فصول بیشتری برای بازنگری دارید. و هرچه بیشتر ممکن است بخواهید آن دوران‌ها را دوباره تجربه کنید. به ویژه وقتی بدن شما تغییر می‌کند و فرصت‌هایتان محدود می‌شود. زندگی از یک کف باز به یک مشت بسته تبدیل می‌شود. شما آن کسی هستید که اکنون وجود دارد و شما آن کسی هستید که قبلاً بوده‌اید.

وقتی ما با الیزابت دوباره روبه‌رو می‌شویم، او قبلاً به گذشته حسرت می‌خورد و احساس می‌کند که بیش از حد پیر شده است. اما بعد از اینکه سو زمان را از او می‌دزدد و الیزابت واقعاً به پیری می‌رسد، او به سرعت آرزو می‌کند که به دوران قبل از استفاده از ماده برگشته باشد. 50 سالگی، به نظر می‌رسد، در نهایت آنقدرها هم بد نبوده است. این 20 یا 30 سالگی نیست، اما الیزابت می‌توانست از آن بیشتر بهره ببرد. مگر اینکه بیش از حد به حفظ بقایای چیزی که قبلاً بود، متمرکز شده بود و به جای پذیرش اینکه چه کسی شده است، بر روی آن تمرکز داشت.

احتمالاً به همین دلیل است که اشاره‌ای به شهروند کین و گوی برفی در فیلم دیده می‌شود. چارلز فاستر کین، با تمام دستاوردهایی که در زندگی‌اش به دست آورد، همیشه حسرت زمانی را می‌خورد که بچه بود و یک سورتمه داشت. نه ثروتش و نه شهرتش نمی‌توانست آن بخشی از او را که همیشه در پی گذشته بود، آرام کند. همین برای الیزابت هم صدق می‌کند. او نمی‌توانست از ایده آنچه که بود رها شود. یک نماد جوان که ستاره‌ای در پیاده‌روی مشاهیر هالیوود داشت. و او باقی‌مانده دهه‌های زندگی‌اش را در یک تلاش ناامیدانه برای بازگرداندن زمان قربانی می‌کند، به جای پذیرش صدای بی‌پایان زمان که ادامه دارد. سو حتی همین کار را می‌کند. او 15 دقیقه شهرتش را دارد، سپس اولین ضربه‌ها به زیبایی‌اش وارد می‌شود و شروع به آرزو کردن نسخه “بهتر” از خودش می‌کند. این یک چرخه بی‌پایان است.

پس پیام نهایی به نظر می‌رسد که جامعه نه تنها استانداردهای غیرواقعی ایجاد می‌کند، بلکه باعث می‌شود که ما برای کسانی که بوده‌ایم سوگوار شویم، چرا که از کسانی که تبدیل به آنها شده‌ایم، تقدیر نمی‌کند. الیزابت به بدترین نمونه از نحوه برخورد با پیری تبدیل می‌شود. بازیابی گذشته غیرممکن است. و تلاش برای این کار تنها هزینه‌بردار نیست، بلکه یک فداکاری از زمان است. هزینه فرصت عظیم است. هفته‌ها و ماه‌ها از زمان شما هدر می‌رود. نگذارید این اتفاق بیفتد. خودتان را بپذیرید. به تعادل احترام بگذارید. و نگذارید تاثیرات خارجی—مثل وسواس شغلی یا رسانه‌ها—باعث شوند که از مهم‌ترین چیز، یعنی خودتان، غافل شوید.

در Black Swan، نینا به وضوح نشان داده می‌شود که از خطی عبور کرده است. اما هنوز احساس می‌شود که نوعی از شرافت در آن وجود دارد؟ مثل اینکه او یک هنرمند است که همه چیز را فدای اجرا و نمایش زندگی‌اش کرده است. برای رسیدن به «کمال». و هرچند فیلم این وسواس را محکوم می‌کند، با این حال اجرا و نمایش نینا را به‌عنوان پیروزی نشان می‌دهد. شکوهمند. به‌گونه‌ای که ممکن است کسی هنوز به آنچه او به دست آورده، تحسین کند و به خود بگوید، «باشه، نینا خط را ندید، اما من می‌توانم این کار را بکنم.» نکته‌ای که باید ذکر کرد این است که مادر نینا هم مثل الیزابت است، کسی که از طریق دخترش زندگی می‌کند.

در Perfect Blue، میما (اگر نام‌ها مشابه به نظر می‌آید، به این دلیل است که Black Swan اساساً یک اقتباس آمریکایی از Perfect Blue است) به‌طور وسواس‌گونه‌ای به نقش خود اختصاص ندارد. او فقط به‌طور جدی سعی دارد که شغلش را پیش ببرد، اما اولویت‌های خود را نادیده می‌گیرد و به‌جای مراقبت از سلامتی و رفاه خود، خود را به کار و همچنین صنعت می‌سپارد. این یک منحنی یادگیری است. چیزی که در نهایت می‌آموزد و آن را به‌درستی مدیریت می‌کند. دشمن اصلی در واقع مدیر او، رومی است که زمانی آیدل بوده و سعی دارد از طریق میما زندگی کند، به حدی که حتی او را جایگزین می‌کند. رومی در همان موقعیتی است که الیزابت قرار دارد. در حالی که Perfect Blue مشکلات صنعت را نشان می‌دهد، قهرمان این فیلم توانایی مدیریت این مشکلات به‌صورت سالم را دارد و همچنان به موفقیت می‌رسد.

تحلیل تخصصی و موشکافی فیلم ماده (The Substance)

در Pearl، شما یک دختر ساده از مزرعه دارید که نمی‌تواند از مقایسه واقعیت زندگی‌اش در مزرعه—با پدر فلج و مادر سخت‌گیر—با جذابیت و زرق و برق زندگی در فیلم‌ها دست بردارد. او می‌خواهد از این واقعیت فرار کند و آن را با چیزی که هالیوود به‌عنوان زندگی ارائه می‌دهد جایگزین کند. اما در پایان، او باید مزرعه را بپذیرد. و این حقیقت که او ویژه نیست. برای او هیچ داستان فانتزی سیندرلایی وجود ندارد. جایی که در Perfect Blue، درک میما سالم و صحیح است، اما درک پرل، ویران‌کننده است. به خاطر هالیوود، او همیشه کمی از زندگی‌اش متنفر خواهد بود.

در X، مکسین یک ضدقهرمان برای پرل است. اولی در یک مسابقه انتخاب نشده بود و اجازه داد که این موضوع تمام رویاهایش را از بین ببرد. مکسین به این راحتی تسلیم نمی‌شود. او هر کاری می‌کند تا ستاره شود. بخشی از این مسیر مبارزه با پرل است، که به‌عنوان یک نماد از یک مانع در مسیر مکسین عمل می‌کند. با غلبه بر این مانع، مکسین به هالیوود می‌رود، که در آنجا داستان خود را آغاز می‌کند. این داستان نماد فداکاری است که برای موفقیت در صنعت باید انجام داد. فیلم قبلی آنچه باید بر آن غلبه می‌کردی را نشان می‌دهد و این فیلم آنچه باید فدای آن می‌شدی را. و برای مکسین، پاسخ همه چیز است. دوستان، خانواده، گذشته‌اش، خودِ او. او داوطلبانه انسانیت خود را فدای تبدیل شدن به یک کالا می‌کند. ایده‌ای از یک فرد که دیگران به او نگاه می‌کنند و می‌گویند “می‌خواهم مثل او باشم.” در حالی که در واقع او هیچ چیز یا هیچ‌کس نیست. فقط کسی است که برای ستاره شدن به‌خاطر ستاره شدن وسواس دارد. به همین دلیل یکی از آخرین نماها، تکرار مصنوعی سر مکسین است.

پایان The Substance به مراتب شدیدتر از دیگر فیلم‌هاست. Perfect Blue در واقع برخورد نسبتاً منطقی با صنعت دارد. «سخت است، اما می‌توانی آن را حل کنی.» و دیگر فیلم‌ها هم مسئولیت را بر دوش صنعت می‌گذارند و نشان می‌دهند که چطور می‌تواند روانی و فکری مخرب باشد، در حالی که درجات مختلفی از «اما تقریباً دلیل معقولی برای وسواسشان وجود دارد» را ارائه می‌دهند. برای نینا، این وسواس به‌دلیل رسیدن به کمال هنری است. برای پرل، برای فرار از یک زندگی سخت است. و مکسین تقریباً قابل تحسین است برای تمرکز یک‌جانبه‌اش بر رسیدن به ستاره شدن، فقط به این دلیل که او خود را یک ستاره می‌داند.

اما The Substance به صنعت احترام همانند دیگر فیلم‌ها نمی‌گذارد. هاروی یک مرد کاملاً نفرت‌انگیز است و دیگر شخصیت‌های مرد هم چندان بهتر نیستند. و برای احترام به مجریان فیتنس، اما فاصله زیادی بین باله و جازرایز وجود دارد. یا بین بازیگر اصلی و جازرایز. بنابراین، عامل «شرافت» در هنر از بین می‌رود. تنها دلیلی که الیزابت برای نگه‌داشتن برنامه‌اش دارد، خودخواهی است، به این دلیل که از پیری متنفر است و داشتن برنامه به او احساس جوانی و ارزشی نسبی می‌دهد. بدون آن، او نگران است که اصلاً چیزی باشد یا نه.

Monstro Elisasue یک محصول جانبی از صنعت است. به همین دلیل است که فارژات از زبان هاروی می‌گوید: «او زیباترین خلق من است.» و به همین دلیل است که شاهد این مزاحمت هستیم که این هیولا حتی وارد ساختمان می‌شود، چه برسد به اینکه روی صحنه برود. این پیام فارژات است که می‌گوید: «نگاه کنید چقدر این صنعت احمقانه است. این چیزی است که آنها می‌سازند و تا زمانی که در حال چرخیدن و خون پاشیدن به همه‌شان نباشد، آنقدر کورند که نمی‌بینند.» و حتی زمانی که همه از هیولا باخبر می‌شوند، از وجود آن آگاه می‌شوند، چه چیزی تغییر خواهد کرد؟ چه عواقبی برای صنعت خواهد داشت؟ آیا حتی عواقبی خواهد داشت؟ یا هاروی و دیگر مردان مثل او همچنان به کار خود ادامه خواهند داد؟ در حالی که کسانی که آنها استثمار کرده‌اند، در شکاف‌های پیاده‌روهای مجازی فرو می‌روند.

بنابراین The Substance یک سیلی به صورت همه است. سخت است. اما برخی از مردم واقعاً به شنیدن آنچه که The Substance باید بگوید نیاز دارند. و برایشان بهتر خواهد بود.

چرا سو  خواب پای مرغ را دید؟
فروشنده ماده همیشه به الیزابت و سو یادآوری می‌کند که آنها یکسان هستند. اما به طور واضح، مخاطبان شروع به پرسیدن خواهند کرد که آیا این درست است؟ چقدر از آگاهی آنها به هم متصل است اگر سو چیزی از آنچه الیزابت می‌کند به یاد نیاورد و برعکس؟ بنابراین، این خواب‌ها اشاره‌ای به این واقعیت است که با وجود اینکه آنها از نظر فیزیکی به هم متصل نیستند، هنوز نوعی ارتباط روانی بینشان وجود دارد.

خواب پای مرغ به‌خوبی برای صحنه‌ای که سو دندان‌هایش را می‌کشد آماده می‌کند. افتادن دندان‌ها یکی از خواب‌های استرس‌زاست که بسیار رایج است. تقریباً همه در دوره‌ای از زندگی‌شان این خواب را دیده‌اند. بنابراین، وقتی سو برای اولین بار دندانش را می‌کشد، ممکن است فکر کنیم که او دوباره خواب استرس می‌بیند. اما نه، دندان‌هایش واقعاً می‌افتند چون او از کمبود مایع تثبیت‌کننده در حال از هم پاشیدن است. کابوس تبدیل به واقعیت شده است. کمال او دیگر از دست رفته است. با استفاده از تصاویری از چیزی که آنقدر عمومی است، فارژات اضطراب را در مخاطب تقویت می‌کند. “اگر این یک خواب بد نبود؟ اگر آن چیز وحشتناک در حال وقوع بود؟”

امیدواریم تحلیل تخصصی و نقد فیلم ماده (The Substance) برای شما مفید بوده باشد، اگر نظر یا نکته ای در مورد فیلم مد نظرتان است در کامنت ها بنویسید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *